محل تبلیغات شما

پریروز نزدیکای ظهر چشامو باز کردم دیدم پدرم لباس کوه نوردی پوشیده و مادرمم کنار من دراز کشیده و داره جوراب پشمی میبافه (یکی از گرم ترین و لذت بخش ترین صحنه های دنیا برا من).

مادرم از پدرم پرسید کجا میری؟ گفت دارم میرم کوه. مامانمم گفت منم باهات میام. خلاصه دوتایی رفتن کوه. اونجا برگشتنی با هم حرف زدنی، مامانم به پدرم گفته که دختر خواهرت (که میشه دختر عمه من) چی به دختر تو گفته (که من باشم). پدرم به نقل از مادرم آتیش گرفته و همون جا گفته سوار ماشین شو برم حسابشو کف دستش بذارم و مادرم نذاشته.

واقعا خوشحال شدم که پدرم ذات کثیف دختر عمه رو شناخته و دستش رو شده. حالا دوس دارم محلشون نذاره من کیف کنم. حالا وات اَم آی؟ آی اَم خر کیف!

تازه مامانم نذاشته وگرنه پدرم میخواسته بره  دختر عمم رو ادب کنه:)

 

گروگان گیری از نوع دندون پزشکی تو روز روشن!

پدر و برادر و سینما + من

پس لرزه های چیز خوری شیطان رجیم

پدرم ,دختر ,کوه ,رو ,مادرم ,گفته ,گفته که ,دختر عمه ,واقعا خوشحال ,خوشحال شدم ,شدم که

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها